سبب اول اينكه خيال مىكنيم كه مرگ، نابودى و نيستى است، درحالىكه موجب به كمال رسيدن مرتبهى انسانى است و رفتن از سرايى به سراى ديگر است. انسان مؤمن معتقد به جزاى اعمال، كه وظيفه ى ظاهرى خود را انجام داده است، بايد خوشحال و خرسند باشد و بداند بهتر از آنكه نزد پدر و مادر برود، در نزد خداى مهربان و رؤف مىرود؛ و او ارحم الراحمين است. خداوند مىفرمايد:
فلا تعلم نفس ما أخفي لهم من قرة أعين جزاء بما كانوا يعملون؛[1] هيچ كس نمىداند چه پاداشهاى مهمى كه مايه ى روشنى چشم او مىشود براى او نهفته است، و اين پاداش كارهايى است كه انجام مىدادند.
امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
(و الله لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه)؛[2] به خدا سوگند، پسر ابى طالب علاقه اش به مرگ بيشتر از علاقهى كودك شيرخوار به پستان مادرش است.
همچنين بعد از ضربت خوردن در ضمن وصيتى مىفرمايد:
(و الله ما فجأني من الموت وارد كرهته و لا طالع أنكرته و ما كنت إلا كقارب ورد و طالب وجد و ما عند الله خير للأبرار)؛[3] خيال نكنيد از ناگهان و بىخبر به شهادت رسيدن ناراحتم، بلكه من همانند كسى هستم كه شب تاريك در جستوجوى آب بوده (اين معنى قارب است) و يا پيگرد چيزى بوده و حالا به آن دست يافته است و آنچه در نزد خداست براى نيكان بهتر است.
امام حسين عليه السلام در ضمن خطبهاى كه در نزديكى كربلا براى اصحاب خواند فرمود:
فانى لا ارى الموت الا سعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما[4]؛ من مرگ را جز رسيدن به سعادت نمىدانم و زندگى با ستمكاران را ذلت و خوارى مىپندارم.[5]
[1] ( 1). سورهى سجده، آيهى 17.
[2] ( 2). نهج البلاغه، ص 48.
[3] ( 1). نهج البلاغه، ص 866، و سورهى آل عمران، آيهى 98.
[4] ( 2). بحار الانوار، ج 44، ص 381.
[5] جزايرى، محمدعلى، دروس اخلاق اسلامى، 1جلد
برچسب : نویسنده : akhlagh1a بازدید : 206