بله كسانى كه ايمان به آخرت ندارند و از انجام واجبات و ترك كارهاى حرام سر باززده اند و از هيچگونه ستم و ظلم و حرامخوارى و عياشى و آدمكشى و غيره، كوتاهى ننمودهاند، حتما بايد از مرگ بترسند.
در كتاب نفيس و ارزشمند مجموعه ى ابن ابى فراس[1] حالات و گفتار بعضى افراد را در هنگام مردن مىنويسد:
از جمله
معاويه، كه گفت اى كاش من يك مرد عادى از قريش بودم و به حكومت و رياست نرسيده بودم.
عبد الملك مروان در هنگامى كه آثار مرگ را در خود ديد گفت: مرا دور شهر دمشق بگردانيد؛ در حال گردش، چشمش به گازرى افتاد كه در حال شستن لباس با دست بود و بعد با چوب مخصوص به آن مىكوبيد. گفت: به خدا سوگند آرزو داشتم كه مثل او هر روز خوراكم را با دست خودم تهيه مىكردم و اصلا والى و حاكم بر مردم نشده بودم. شخصى به نام ابو حازم، كلام او را شنيد. گفت: خدا را شكر كه اينها در هنگام مرگ، آرزو مىكنند كه مثل ما باشند. هارون الرشيد- كه از همه پرقدرتتر بود- هنگام مرگ گفت: كفنم را بياوريد تا به دست خودم بشويم و درحالىكه مىشست نگاهى به آن مىنمود و مىگفت:
يا ليتها كانت القاضية ما أغنى عني ماليه هلك عني سلطانيه؛[2] بالاخره مال و ثروتم هيچ به درد من نخورد، تمام سلطنت و قدرتم بر باد رفت، اى كاش همهى اين حساب و كتابها گذشته بود.
مأمون عباسى نيز در هنگام مرگ مقدارى خاكستر طلب كرد و روى آنها مىغلطيد و مىگفت: اى كسى كه سلطنت و ملكش از بين رفتنى نيست بر كسى كه ملكش از بين رفت رحم كن. شما چه فكر مىكنيد آيا با كشتن امام رضا عليه السلام خدا بر او رحم مىكند؛ مگر نص آيهى قرآن نيست كه مىفرمايد: و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و أعد له عذابا عظيما؛[3] هركس مؤمنى را عمدا به قتل برساند، پس كيفر او جهنم و آتش است كه براى هميشه در آن خواهد بود، (كجا رسد كه امام معصوم مفترض الطاعة باشد) و خشم خدا بر او خواهد بود و عذاب بزرگى براى او مهيا و آماده نموده است.
عمرو بن عاص، آن روباه مكار، نيز هنگام مرگ نگاه به صندوقهاى پول خود
مىنمود و مىگفت: آيا كسى هست كه تمام اين پول و ثروت را بگيرد و مرا از مرض نجات دهد؟ همچنين حجاج بن يوسف ثقفى، كه قايل بود بهترين وقت من زمانى است كه كسى را بكشم و جان كندن او را تماشا كنم، در هنگام مرگ مىگفت: خدايا مرا ببخش، ولى به راستى مىدانم كه همهى مردم همنظرند بر اينكه مرا نخواهى بخشيد.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
قال اتى النبى صلى الله عليه و آله رجل فقال مالى لا احب الموت فقال له الك مال قال نعم قال فقدمته قال لا قال فمن ثم لا تحب الموت[4]؛ مردى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مشرف شد و عرض كرد: چرا من مرگ را دوست ندارم (وحشت دارم)؟ حضرت فرمود: آيا ثروتمند هستى؟ عرض كرد: آرى.
فرمود: از مالت پيش فرستادهاى (كار خير كردهاى حقوق واجبهاش را دادهاى)؟ عرض كرد: خير. فرمود: به همين جهت از مردن وحشت دارى.
همچنين مىفرمايد:
قال رجل لابى ذر رحمه الله: ما لنا نكره الموت؟ قال لانكم عمرتم الدنيا و خربتم الاخره فتكرهون ان تنقلوا من عمران الى خراب قيل له: فكيف ترى قدومنا على الله قال اما المحسن فكالغائب يقدم على اهله و اما المسىء فكالآبق يقدم على مولاه قيل فكيف ترى حالنا عند الله؟ قال: اعرضوا اعمالكم على كتاب الله تبارك و تعالى إن الأبرار لفي نعيم و إن الفجار لفي جحيم[5]: قال الرجل فاين رحمة الله: قال ان رحمة الله قريب من المحسنين[6]؛ شخصى به ابى ذر غفارى گفت: چرا ما از مردن بدمان مىآيد و از آن خوش نداريم؟
پاسخ گفت: زيرا شما دنيا را آباد كردهايد و آخرت را خراب نمودهايد؛ پس ناراحت هستيد كه از جاى آباد به جاى خراب و ويران برويد.
پرسيد: ورود ما بر خداى متعال چگونه خواهد بود؟ گفت: اما فرد
نيكوكار مثل مسافرى است كه از سفر برگشته و بر خانواده و فاميلش وارد مىشود و اما انسان بدكار و گناهكار مثل بردهاى است كه از مولايش فرار نموده و او را نزد مولا آوردهاند پرسيد: پس حال ما را در نزد خداى متعال چگونه مىبينى؟ پاسخ داد: شما خودتان را بر قرآن عرضه كنيد و اعمالتان را با آن بسنجيد كه مىفرمايد: به درستى كه نيكان در ناز و نعمتاند و گناهكاران فجار در جهنم. آن مرد پرسيد: پس رحمت خدا چطور مىشود؟ ابو ذر گفت: قطعا رحمت خدا به افراد نيكوكار خواهد رسيد.
از حادثه ترسند همه كاخنشينان | ما خانه به دوشان غم سيلاب نداريم | |
پس خلاصه اينكه سه عامل موجب ترس و وحشت ما از مرگ مىشود: يك.
ضعف ايمان به آخرت و بهشت و نعمتهاى آن؛ دو. محبت و علاقهاى كه به دنيا و زندگى و زن و فرزند و ثروت داريم؛ سه. نداشتن حسنات كامل و عدم انجام وظيفهى بندگى به تمام معنا.
ما را از همان كودكى از مرگ ترسانيدهاند، بزرگ هم كه شديم براى ترسانيدن از هر چيزى، مىگويند خطر مرگ دارد و مرگ را هيولايى وحشتناك، كه ما فوق تصور باشد، جلوه دادهاند؛ درحالىكه اگر انسان به اين نتيجه برسد كه به سير تكاملى مىرود و به جايى بهتر و نعمتهايى افزونتر خواهد رسيد، نه تنها نمىترسد، بلكه آرزو مىكند كه به آن برسد. خداوند در سورهى واقعه و سورهى انسان نعمتهاى بهشت را آنچنان شيرين و جذاب بيان مىكند كه مؤمن سراپا آرزوى آنها را مىنمايد.
يطوف عليهم ولدان مخلدون بأكواب و أباريق و كأس من معين لا يصدعون عنها و لا ينزفون و فاكهة مما يتخيرون و لحم طير مما يشتهون و حور عين كأمثال اللؤلؤ المكنون جزاء بما كانوا يعملون؛[7] نوجوانانى آراسته و
مرتب، پيوسته به گرد آنان مىگردند با قدحها و جامهاى (شراب طهور) بهشتى از نهرهاى جارى شرابى كه سبب مستى نيست و ميوههايى از هر نوع كه بخواهند و گوشت پرنده، از هرچه كه دل آنان بخواهند، و همسران حور العين دارند، همچون مرواريد در صدف از زيبايى، تمام اينها پاداش اعمالى است كه در دنيا انجام دادهاند.
آرى به تعبير خود قرآن، مؤمن پس از مردن مىگويد:
يا ليت قومي يعلمون بما غفر لي ربي و جعلني من المكرمين؛[8] اى كاش بستگانم مىدانستند من كجا رفتهام و خداوند گناهان مرا آمرزيده و مورد لطف و اكرام قرار داده است.
(و در ناز و نعمت هستم) زبان حال و قال مردان خدا اين است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى | تا در آغوشش بگيرم تنگتنگ | |
او ز من جانى ستاند جاودان | من ز او دلقى ستانم رنگرنگ | |
[9]
[1] ( 3). ج 1، ص 381.
[2] ( 1). سورهى الحاقه، آيهى 69.
[3] ( 2). سورهى نسآء، آيهى 93.
[4] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 127.
[5] ( 2). سورهى انفطار، آيهى 13.
[6] ( 3). سورهى اعراف، آيهى 56؛ بحار الانوار، ج 6، ص 137، و ج 22، ص 402.
[7] ( 1). سورهى الواقعه، آيهى 17- 24.
[8] ( 1). سورهى يس، آيهى 26.
[9] جزايرى، محمدعلى، دروس اخلاق اسلامى، 1جلد